سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

امروز که تنهایم دستانم را بگیر

شاید فردا همین دستها یخ بزند

امروز که هیچ صدایی نیست صدایم کن

شاید فردا این گوشها نشنود

امروز که قلبم گرم است به درون قلبم بیا

شاید فردا مرده باشم

***********

شاید فردا نباشد تا بیایی

شاید فردا نباشد تا صدایم کنی

شاید فردا نباشد تا قلبم را در آغوش گیری

و شاید فردا............

***********

شاید فردا من نیز نباشم

و تو مجبور باشی

اگر به سراغم آمدی

بر سر مزارم

با رز های سرخی که به تو داده بودم

بیایی

***********

ولی ای کاش امروز را دریابی

که فردا دیر است.............

 

قابل توجه اونایی که میدونم الان میپرسن چرا همش اسم گل سرخ و مرگ رو میارم  : ( من معتقدم اولی نماد عشقه و دومی تنها چیزی که دو تا عاشق واقعی رو از هم جدا میکنه)

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/5/10ساعت 12:43 صبح توسط | نظرات ( ) |